وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ .

آمار مطالب

کل مطالب : 1892
کل نظرات : 71

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 2328
باردید دیروز : 424
بازدید هفته : 3156
بازدید ماه : 6406
بازدید سال : 226559
بازدید کلی : 551257
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : سه شنبه 30 تير 1394
نظرات

شان نزول آیه:

در دوران جاهليت دو قبيله بزرگ در مدينه به نام "اوس" و "خزرج" وجود داشتند كه بيش از يكصد سال! جنگ و خون‏ريزى و اختلاف در ميان آن دو جريان داشت، و هر چند وقت ناگهان به جان يكديگر مى‏افتادند و خسارات جانى و مالى فراوانى به يكديگر وارد مى‏كردند. يكى از موفقيتهاى بزرگ پيامبر (صلي الله عليه و آله) پس از هجرت به مدينه، اين بود كه به وسيله اسلام صلح و صفا در ميان آن دو ايجاد كرد، و با اتحاد آنها، جبهه نيرومندى در مدينه به وجود آمد. اما از آنجا كه ريشه‏هاى اختلاف فوق العاده زياد و نيرومند و اتحاد تازه‏ و جوان بود، گاه بيگاه، بر اثر عواملى، اختلافات فراموش شده شعله‏ور مى‏شد، كه بزودى در پرتو تعليمات اسلام و تدبير پيامبر (صلي الله عليه و آله) خاموش مى‏گشت. مى‏گويند: روزى دو نفر از قبيله "اوس" و" خزرج" به نام "ثعلبة بن غنم" و" اسعد بن زراره" در برابر يكديگر قرار گرفتند، و هر كدام افتخاراتى را كه بعد از اسلام نصيب قبيله او شده بود برمى‏شمرد. "ثعلبه" گفت: خزيمة بن ثابت (ذو الشهادتين) و حنظله (غسيل الملائكه) كه هر كدام از افتخارات مسلمانانند، از ما هستند، و همچنين عاصم بن ثابت، و سعد بن معاذ از ما مى‏باشند. در برابر او "اسعد بن زراره" كه از طايفه خزرج بود گفت: چهار نفر از قبيله ما در راه نشر و تعليم قرآن خدمت بزرگى انجام دادند: ابى بن كعب، و معاذ بن جبل، و زيد بن ثابت، و ابو زيد، به علاوه "سعد بن عباده" رئيس و خطيب مردم مدينه از ما است. كم كم كار بجاى باريك كشيد، و قبيله دو طرف از جريان آگاه شدند، و دست به اسلحه كرده، در برابر يكديگر قرار گرفتند، بيم آن مى‏رفت كه بار ديگر آتش جنگ بين آنها شعله‏ور گردد و زمين از خون آنها رنگين شود! خبر به پيامبر رسيد، حضرت فورا به محل حادثه آمد، و با بيان و تدبير خاص خود به آن وضع خطرناك پايان داد، و صلح و صفا را در ميان آنها بر قرار نمود. اين آيات در اينجا نازل گرديد و به صورت يك حكم عمومى همه مسلمانان را با بيان مؤثر و مؤكدى دعوت به اتحاد نمود.


ترجمه های مختلف:

  • همگان دست در ريسمان خدا زنيد و پراکنده مشويد و از نعمتی که خدا بر، شما ارزانی داشته است ياد کنيد : آن هنگام که دشمن يکديگر بوديد و او دلهايتان را به هم مهربان ساخت و به لطف او برادر شديد و بر لبه پرتگاهی از آتش بوديد ، خدا شما را از آن برهانيد خدا آيات خود را برای شما اينچنين بيان می کند ، شايد هدايت يابيد

  • ترجمه فولادوند
    و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد، و پراكنده نشويد و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد: آن گاه كه دشمنان [يكديگر] بوديد، پس ميان دلهاى شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شديد و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد. اين گونه، خداوند نشانه‏هاى خود را براى شما روشن مى‏كند، باشد كه شما راه يابيد.

  • ترجمه مجتبوی
    و همگى به ريسمان خداى- توحيد، دين و كتاب خدا- چنگ زنيد و پراكنده مشويد، و نعمت خداى را بر خود ياد كنيد آنگاه كه با يكديگر دشمن بوديد پس ميان دلهاى شما همدمى و پيوند داد تا به نعمت وى- اسلام و الفت- با هم برادر گشتيد، و بر لبه پرتگاهى از آتش بوديد پس شما را از آن رهانيد. خدا اينچنين آيات خود را براى شما روشن بيان مى‏كند تا مگر راه يابيد.

  • ترجمه مشکینی
    و همگى به ريسمان خدا (به دين و كتاب و آورندگان وحى) چنگ زنيد و پراكنده نشويد، و نعمت خدا را درباره خود به ياد آريد آن گاه كه با هم دشمن بوديد پس ميان دل‏هاى شما الفت افكند، پس به نعمت او برادر يكديگر شديد. و شما بر لب گودالى از آتش بوديد پس شما را از آن برهانيد. خداوند اين چنين نشانه‏هاى (توحيد و قدرت و حكمت) خود را براى شما روشن مى‏كند شايد هدايت يابيد

  • ترجمه بهرام پور
    و همگى به رشته الهى در آويزيد و پراكنده نشويد، و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد كه دشمن يكديگر بوديد پس او ميان دل‏هاى شما الفت داد و به موهبت او با هم برادر شديد و بر لبه پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد. خداوند اين گونه آيات خود را براى شما رو



تفاسیر مختلف قرآن :

تفسیر مجمع البيان
ترجمه‏
102. اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از خدا آنگونه كه زيبنده پروا نمودن از اوست، پروا كنيد؛ و نميريد، جز در حاليكه مسلمان باشيد!
103. و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد، و پراكنده نشويد؛ و نعمت [گران‏] خداو را بر خويشتن به ياد آوريد؛ آنگاه كه دشمنان [يكديگر ]بوديد، پس [خدا] دلهايتان را به هم پيوند داد و به [لطف و] نعمت او برادران هم شديد؛ و شما بر لبه گودالى از آتش بوديد كه [خدا ]شمار را از آن رهايى بخشيد. خدا نشانه‏هاى [مهر و قدرت ]خود را ااين‏گونه براى شما بروشنى مى‏نماياند؛ باشد كه راه يابيد.
104. و بايد از ميان شما، گروهى [آگاه به مقرّرات و پرواپيشه‏] باشند كه [ديگران را] به نيكى [و شايستگى‏] فرا خوانند؛ به كارهاى پسنديده فرمان دهند و از كارهاى ناپسند بازدارند. و آنان همان رستگارانند.
105. و بسان كسانى نباشيد كه پس از آنكه دليلهاى روشن براى آنان آمد، پراكنده شدند و با يكديگر اختلاف كردند؛ و آنانند كه عذابى سهمگين خواهند داشت؛
106. در[آن‏] روزى كه چهره‏هايى سپيد، و چهره‏هايى سياه مى‏شود؛ [و به سيه‏رويان گفته مى‏شود:] «آيا پس از ايمانتان، كفر ورزيديد؟! پس به كيفر آنكه كفر مى‏ورزيديد، طعم [تلخ اين ]عذاب [دردناك‏] را بچشيد!»
107. و امّا كسانى كه چهره‏هايشان سپيد شده است، در رحمت [و بخشايش‏] خدايند؛ [آرى‏] آنان در آن جاودانه خواهند بود.
108. اينها آيات خداست كه بحق بر تو تلاوت مى‏كنيم؛ و خداوند هيچ ستمى براى جهانيان نمى‏خواهد.
109. و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، تنها از آنِ خداست؛ و [همه ]كارها تنها به‏سوى خدا بازگردانيده مى‏شود.
نگرشى بر واژه‏ها
«تقاة»: پروا كردن.
«حبل»: ريسمان و وسيله‏اى كه انسان با چنگ‏زدن به آن، خود را از ته چاه يا خطراتى مانند آن نجات مى‏دهد.
«شفا»: لبه و كناره و پرتگاه خطرناك.
«امّة»: از «امّ» به‏معناى «آهنگ» برگرفته شده و در اصل به‏معناى چيزى است كه ديگر پديده‏ها به آن بپيوندند. اين واژه در هشت مورد بكار مى‏رود:
1. جامعه؛
2. پيروى از پيامبران؛ چرا كه بر يك هدف و يك راه رهسپارند و راه مى‏نمايند؛
3. پيشوا؛ زيرا جامعه به او مى‏گرايد و يك راه و يك هدف و يك آرمان را پى مى‏گيرد؛
4. راه و رسم: «اِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ اُمَّةٍ...»(177) (... ما پدرانمان را به راه و رسمى يافتيم...».
5. زمان و مدت: «... وَ ادَّكَرَ بَعْدَ اُمَّةٍ...»(178).
6. قامت؛
7. نعمت؛
8. مادر.
شأن نزول‏
در شأن نزول و داستان فرود دو آيه اوّل و دوّم اين بحث آيه‏هاى -102، 103- آورده‏اند كه:
پس از ارزانى‏شدن نعمت اسلام و قرآن و ايجاد اتّحاد و اخوّت در ميان دو قبيله نيرومند «اوس» و «خزرج» در مدينه به ابتكار و درايت و رهبرى فرزانه پيامبر، روزى دو تن از تازه‏مسلمانان در كنار هم نشسته بودند و درضمن گفتگوى خود، از افتخارات پرشكوه قبيله خويش پس از اسلام سخن مى‏راندند. «ثعلبه» كه از تيره و تبار «اوس» بود، گفت: همين افتخار بزرگ براى قبيله ما بس كه چهره‏هاى بزرگى از مسلمانان همچون «خزيمة بن ثابت» يا «ذوالشهادتين»، «حنظله» يا «غسيل‏الملائكه»، «عاصم» و «سعدبن معاذ» - كه بخاطر او عرش بلرزه درآمد و خدا داورى او را درمورد «بنى قريظه» پذيرفت - از مايند.
درمقابل، «اسعدبن زراره» - از تيره و تبار «خزرجيان» - گفت: از قبيله ما چهار تن در راه خدمت به اسلام بپا خاستند كه تلاش آنان در استوارساختن راه و رسم قرآن فراموش‏ناشدنى است، اين نام‏آوران عبارتند از: «ابى بن كعب»، «معاذبن جبل»، «زيدبن ثابت» و «ابوزيد». افزون بر اين چهار تن، «سعدبن عبّاده» - رئيس و خطيب انصار و سخنگوى مردم مدينه - از ما «خزرجيان» است.
و بدينسان، گفتگوى آن دو در فخرفروشى و تعصّب بالا گرفت و آتش خشم از وجودشان زبانه كشيد، تا اينكه هر كدام فرياد برآوردند و قبيله خويش را فراخواندند؛ و متأسّفانه، تعصّب و گروه گرايى مردان و جوانان آن دو قبيله نيز بجوش آمد، آنچنانكه دست به سلاح بردند و آماده كارزار شدند. ماجرا به اطّلاع پيامبر رسيد و آن پيشواى صلح و قهرمان اتّحاد، بسرعت سوار بر مركب شد و خود را به آنجا رساند و با تدبير وصف‏ناپذير خويش، آتش فتنه و تعصّب را مهار و خاموش ساخت. و درست در اين زمان بود كه اين دو آيه شريفه فرود آمد.
تفسير فراخوان قرآن بسوى توحيد و تقوا
در آيات پيش آفريدگار هستى به مردم باايمان هشدار داد كه وسوسه‏هاى كفرگرايان را نپذيرند، اينك در اين آيات آنان را به درسهايى كه بايد فرا گيرند و بكار بندند، فرا مى‏خواند:
«يا ايّهاالّذين آمنوااتّقوااللّه حقّ تقاته»
هان اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از خدا آنچنانكه شايسته پروا نمودن است، پروا كنيد.
مقصود اين است كه چنانكه بايد از او بترسيد و با فرمانبردارى از او، خويشتن را از كيفرش دور داريد.
در تفسير دو واژه «حقّ تقاته»، نظرهايى ارائه شده است:
1. گروهى برآنند كه تفسير آن اين است كه : خداى يكتا آنگونه كه شايسته است، فرمانبردارى گردد و نافرمانى نشود، سپاس نعمتهاى او گزارده شود و ناسپاسى و كفران نگردد؛ و در همه حال، در يادها باشد و فراموش نشود. اين ديدگاه از ششمين امام نور نيز روايت شده است؛ بدينصورت: «اَن يطاع فلا يُعصى و يشكر فلايكفر و يذكر فلا ينسى‏».
2. برخى مى‏گويند: منظور آيه مباركه، پرهيز از همه گناهان و زشتيها است.
3. بباور برخى ديگر، پيام آيه شريفه اين است كه در راه خدا جهاد و تلاش كنيد و در اين راه، از نكوهش هيچ نكوهشگرى نهراسيد؛ و در هر حال، خواه آسايش و امنيّت و خواه در حال ترس و هراس، عدل و داد را بپا داريد.
در اينكه آيا مفهوم اين آيه شريفه نسخ شده و يا به همان قدرت و دلالت كامل خويش باقى است، ميان مفسّران بحث هست:
1. عدّه‏اى معتقدند كه مفهوم اين آيه شريفه با نزول آيه مباركه «اتّقوااللّه مااستطعتم» نسخ شده است؛ چرا كه اين آيه مى‏فرمايد: «تا سرحدّ توان، پرواى خدا را پيشه سازيد!». اين ديدگاه از پنجمين امام نور نيز روايت شده است.
2. دربرابر ديدگاه نخست، نظر ديگرى است كه مى‏گويد آن، مفهوم و پيام آيه شريفه به همان دلالت و قدرت خود باقى است؛ چرا كه در صورت تصور نسخ، برخى از گناهان مباح و روا مى‏شود.
3. «ربّانى» در همين مورد مى‏گويد: بباور ما، روح و پيام آيه شريفه اين است كه «شما اى مردم باايمان! در هر شرايطى، خواه در آسايش و امنيّت يا فشار و ترس، حقّ و عدالت را بپاداريد»؛ و اين بدان معنا نيست كه در صورت تصوّر نسخ، برخى گناهان روا شمرده شود. چه مانعى دارد كه خداى جهان‏آفرين نخست فرمان دهد كه «هان اى مردم! در هر حال و شرايطى پروا پيشه سازيد و هيچيك از مقرّرات خدا را وا نگذاريد»، و آنگاه با دستور ديگرى، يك مورد را استثنا نموده و به‏هنگام خطر مرگ، اصل «تقيّه» را بيان داد؟!
«و لاتموتنّ الّا و انتم مسلمون»
و جز مسلمان و فرمانبردار خدا، دنيا را ترك نكنيد و تا آخرين لحظه و آخرين نفس در دين خويش پايدار باشيد.
در اين آيه شريفه، بظاهر از مرگ نهى شده، امّا درواقع درمورد رها كردن اسلام و ترك مقرّرات خداوند هشدار داده شده است؛ وگرنه مرگ پديده‏اى اختيارى نيست كه از انسان دربرابر آن كارى ساخته باشد. پس، پيام اين آيه مباركه آن است كه «هماره مسلمان و مؤمن زندگى كنيد؛ تا در لحظه مرگ، باايمان بميريد».
از ششمين امام نور در اين باره نقل كرده‏اند كه فرمود: اين آيه شريفه شما را مسلمان مى‏خواند؛ و اين به‏مفهوم آن است كه دربرابر خدا و پيامبر او و آنچه وحى فرموده و مقرّر داشته است، تسليم و فرمانبردار باشيد.
موهبت، اتحاد و برادرى‏
پس از فرمان پروا و پرواپيشگى، اينك قرآن همه را به اتّحاد و يكپارچگى، اين دو موهبت آسمانى و راز پيروزيها و سرفرازيها فرا مى‏خواند و مى‏فرمايد.
«واعتصموا بحبل‏اللّه جميعاً و لا تفرّقوا»
و همگى به ريسمان خدا چنگ بزنيد و متفرّق نشويد
پاره‏اى برآنند كه: منظور اين است كه به ريسمان خدا، يعنى اسلام ، چنگ بزنيد و از تمسّك به چيزهاى ديگر خوددارى ورزيد.
در تفسير واژه «حبل‏اللّه»، ديدگاهها متفاوت است:
1. جمعى برآنند كه منظور، قرآن شريف است؛
2. دسته‏اى گفته‏اند: مقصود، اسلام است؛
3. و در روايات آمده است كه «حبل‏اللّه»، امامان نور هستند. از جمله اين روايات ، روايتى است از امام صادق (ع) كه فرمود: «نحن حبل‏اللّه‏الّذى قال واعتصموا بحبل‏اللّه ...»(179) (ما آن ريسمان خداييم كه فرمود به آن چنگ زده شود).
4. بباور ما، همه اين ديدگاهها، پيام آيه شريفه و مفهوم آن است؛ چرا كه همه آنها با هم سازگارند. و روايت رسيده از پيامبر گرامى نيز اين سخن را تأييد مى كند كه فرمود: «ايّهاالنّاس انّى قد تركت فيكم حبلين ان اخذتم بهما لن تضلّوا بعدى، احدهما اكبر من‏الآخر كتاب‏اللّه حبل ممدود من‏السّماء الى‏الارض و عترتى اهل بيتى ...»(180)
هان اى مردم! من در ميان شما دو ريسمان نجات و دو رشته هدايت پس از خويش مى‏گذارم كه اگر به آن دو يادگار گرانبها چنگ زنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد: يكى از آن دو كتاب خدا، قرآن، است كه از آن يك پرشكوه‏تر است و از آسمان به زمين كشيده شده؛ و ديگرى، خاندان من. و هشدارتان باد كه اين دو از هم جدايى‏ناپذيرند تا آنگاه كه در كنار حوض كوثر، بر من وارد شوند.
در تفسير «ولاتفرّقوا»، بعضى گفته‏اند: منظور اين است كه « از دين و مقرّرات آن كه شما را بر محور توحيد و تقوا گردآورده است، پراكنده مشويد و بر فرمانبردارى از خدا استوار بمانيد»؛ برخى ديگر برآنند كه «از گرد مشعل وجود پيامبر متفرّق نشويد»؛ و پاره‏اى نيز معتقدند كه «از قرآن شريف و عمل به آن جدا نشويد».
«واذكروا نعمت‏اللّه عليكم اذ كنتم اعداءً فالّف بين قلوبكم»
و نعمت خدا را بر خويشتن ياد آوريد؛ آنگاه كه دشمنان يكديگر بوديد، پس خدا دلهايتان را به هم پيوند داد.
در تفسير اين جمله نيز نظرهايى ارائه شده است:
1. به‏عقيده جمعى از مفسّران، اين جمله از آيه شريفه به پيكارهاى خونبارى اشاره دارد كه ميان دو قبيله «اوس» و «خزرج» به‏مدّت يكصدو بيست سال جريان داشت؛ و پروردگار با فرود قرآن و هجرت پيامبر به مدينه، و به بركت اسلام، ميان دلهاى آنان مهر و الفت افكند و كينه‏هاى كهن و ريشه‏دار گذشته را نابود ساخت.
2. و به بيان گروهى ديگر، مقصود اين جمله از آيه مباركه، نبردهاى طولانى ميان شرك گرايان است كه در حجاز بوقوع مى‏پيوست.
امّا به‏اعتقاد ما، مفهوم اين جمله از آيه شريفه اين است كه نعمت گران خدا را بر خويشتن بياد آوريد؛ آنگاه كه با فرود مفاهيم آسمانى قرآن و اسلام، بذر برادرى و محبّت را در جامعه و دلهاى شما افشاند و درپرتو ايمان و تقوا، كشمكشها و درگيريها را برچيد. اين صفا و برادرى را پاس داريد كه از سويى ميوه شيرين آن نصيب خودتان مى‏شود و از سوى ديگر، به پاداش معنوى آن در جهان ديگر نائل خواهيد شد؛ و فراموش نكنيد كه شما به‏هنگام ظهور اسلام، دشمن خونين يكديگر بوديد و خداى يكتا بود كه مهر و صفا، را در قلبهايتان نشاند و با گردآوردن شما به زير پرچم توحيد و تقوا، ريشه كينه‏ها و فتنه‏ها را از ژرفاى درونتان زدود.
«فاصبحتم بنعمته اخواناً»
و آنگاه به لطف و نعمت گران او، برادران يكديگر شديد.
با توجّه به اينكه واژه «اخ» در فرهنگ عرب، به‏معناى «آهنگ و طلب چيزى» است، اين جمله از آيه شريفه را به گونه‏اى ديگر نيز مى‏توان تفسير كرد: «و شما درپرتو اين مهر و نعمت گران خدا، بعد از آن دشمنى و درگيريهاى خونبار، دوستان پرمهر و برادران همدل يكديگر شديد؛ آنچنانكه هر كدام، مطلوب و محبوب ديگرى است».
«و كنتم على شفا حفرةٍ من‏النّار فانقذكم منها»
و شما اى امّت محمّد(ص)! در لبه پرتگاه و در كنار گودالى ژرف از آتش دوزخ بوديد و ميان شما و دوزخ فاصله‏اى نبود؛ و اين خداى پرمهر بود كه به بركت بعثت پيامبرش، شما را راه نمود. و آنگاه با ايمان و عمل شايسته و گرايش به توحيد و تقوا و حقّ و عدالت، نجات يافتيد.
«كذلك يبيّن‏اللّه لكم آياته لعلّكم تهتدون»
خداوند آيات و نشانه‏هاى قدرت، و اوامر و نواهى و مقرّرات انسانساز خود را اينچنين صريح براى شما بيان مى‏كند؛ باشد كه راه يابيد و به حقّ و حقيقت بال گشاييد.
دعوت به ارزشها
پس از دعوت به اتّحاد و برادرى اينك قرآن از آنان مى‏خواهد كه در جامعه خويش، پيوسته يكديگر را به حقّ و عدالت دعوت كنند و از ستم و خودسرى و تباهى و گناه و ضدّ ارزشها برحذر دارند.
«ولتكن منكم امّةٌ يدعون الى‏الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن‏المنكر و اولئك هم‏المفلحون»
و بايد از ميان شما جامعه اسلامى، گروهى آگاه و دلسوز، مردم را به شايستگيها و ارزشها فرا خوانند، و امر به معروف و نهى از منكر كنند؛ و آنان همان رستگارانند.
در مفهوم دو واژه «معروف و منكر» يا «ارزشها» و «ضدّارزشها» دو نظر است:
1. دسته‏اى معتقدند كه هرچه را خدا و پيام‏آور او فرمان انجام آن را داده‏اند، معروف و پسنديده است و از ارزشهاى دينى محسوب مى‏شود؛ و هر آنچه را نهى كرده و درمورد آن به مردم هشدار داده‏اند، منكر و ضدارزش است.
2. عدّه‏اى نيز گفته‏اند: «معروف» آن است كه نيكى و شايستگى آن از ديدگاه خرد و دين برسميت شناخته شده باشد و «منكر» يا ضدّارزش آن است كه خرد و شريعت آن را ناشايست و ظالمانه بشمار آورند.
به‏اعتقاد ما، هر دو ديدگاه به يك حقيقت باز مى‏گردد و تفاوتى بين آنها نيست. از ششمين امام نور روايت كرده‏اند كه فرمود: مفهوم «ولتكن منكم امّة»، اين است كه «پيشوايانى باشند»؛ و يا در جاى ديگر آن حضرت فرمود: مقصود از «كنتم خير امّة»، «كنتم خير ائمة» مى‏باشد.
وجوب دعوت به ارزشها
آيه شريفه، بيانگر اين واقعيت است كه دعوت به نيكيها و ارزشها و هشدار از زشتيها و گناهان و موقعيت و نقش اين برنامه انساساز از نظرگاه دين بسيار مهمّ است؛ چرا كه آفريدگار هستى، رستگارى و نيك‏بختى جامعه اسلامى را به اين دو برنامه مفيد و سازنده پيوند داده و تحقّق آن را درگرو اجراى شايسته و بايسته آنها دانسته است.
بيشتر دانشمندان كلام، اين دو دستور ارزشمند را بعنوان واجب كفايى و برخى نيز واجب عينى دانسته‏اند.
به نظر ما، سخن درست اين است كه لزوم اين دو برنامه انسانساز را بايد از قرآن و سنّت دريافت؛ امّا از ديدگاه خرد، دليلى بر وجوب آنها جز از راه دفع زيان نمى‏توان يافت.
«ابوعلى» در اين باره گفته است: اين دو برنامه انسانساز، از ديدگاه خرد، واجب و لازم‏اند؛ و دليل نقلى، تأكيد كننده دليل عقلى است.
پرتوى از روايات‏
ازجمله دلايل وجوب امر به معروف و نهى از منكر، روايات زير است:
1. از پيامبر گرامى(ص) روايت كرده‏اند كه فرمود:
«من امر بالمعروف و نهى عن‏المنكر فهو خليفةاللّه فى ارضه.»(181)
هر كه ديگران را به گونه‏اى خداپسندانه به ارزشها فراخواند و از ضدّارزشها باز دارد، چنين كسى جانشين خدا و پيامبر و قرآن در روى زمين است.
2. همچنين آورده‏اند كه فردى از پيامبر گرامى پرسيد: «من خير النّاس؟» (بهترينِ مردم كيست؟)
آن حضرت در پاسخ فرمود: «آمرهم بالمعروف و أنهاهم عن‏المنكر و اتقاهم للّه و ارضاهم.»(182) بهترين بنده خدا كسى است كه بهتر و بيشتر از همه به ارزشها فرا خواند و از گناهان باز دارد؛ از همگان پرواپيشه‏تر باشد و در راه خشنودى پروردگارش، كوشاتر و جدّى‏تر عمل كند.
3. و نيز روايت كرده‏اند كه: يا بايد به ارزشها دعوت كنيد و با درايت و شهامت مردم را از ضدّارزشها بازداريد يا آماده باشيد كه خدا استبدادگرى را بر شما چيره سازد كه نه به بزرگان شما احترام كند و نه بر كوچكها مهر و رحم آورد؛ و آنگاه خوبان و نيكان شما هر چه دعا كنند، دعايشان پذيرفته نشود. و شما هرچه يار و ياور بجوييد، نه از سويى يارى شويد و نه كسى به فرياد شما برسد و هرچه آمرزش بخواهيد، آمرزيده نشويد.
4. و آورده‏اند كه: روزگارى بر مردم سايه خواهد افكند كه مردار حيوانى برايشان محبوبتر و مطلوبتر از انسان مسئول و باايمانى باشد كه آنان را به ارزشها فرا مى‏خواند و از ضدّارزشها باز مى‏دارد.
هشدار از كشمكش در دين و بدعتگذارى‏
در چهارمين آيه مورد بحث دگرباره قرآن مردم توحيد گرا، به اتحاد و يگانگى و دورى‏جستن از پراكندگى فرمان مى‏دهد:

«ولاتكونوا كالّذين تفرّقوا واختلفوا من بعد ماجاءهم‏البيّنات»
و بسان كسانى نباشيد كه در دين و آيين خويش پراكنده شدند؛ و پس از آنكه دليلهاى روشن برايشان آمد، باز هم به‏اختلاف افتادند.
آيه شريفه هشدار مى‏دهد كه بسان يهود و نصارا راه پراكندگى را درپيش نگيريد و بعد از آمدن اين همه دليل و برهان و كتابهاى آسمانى، بسان آنان به انگيزه دشمنى و كينه‏توزى و خودخواهى و آفت تعصّب و نادانى، دستخوش كشمكش در دين و آيين خود نشويد.
«و اولئك لهم عذابٌ عظيمٌ»
و براى آنان كه چنين كنند، كيفر و عذابى سهمگين خواهد بود.
گفتنى است كه اين آيه شريفه پراكندگى و كشمكش در دين را نيز تحريم مى‏كند و آن را كارى زشت و نكوهيده مى‏شمارد؛ باشد كه خردمندان از آن دورى جويند.
سيه‏رويان
در آيه پيش به كسانى كه در دين به كشمكش مى‏پردازند وعده عذاب داده شد؛ و اينك در اين آيه شريفه، بخشى از آن عذاب و هنگام گرفتارآمدن آنان را ترسيم مى‏كند و مى‏فرمايد:
«يوم تبيضّ وجوه و تسودّ وجوهٌ‏
در آن روزى كه چهره‏هايى سپيد و چهره‏هايى سياه مى‏شود.
آيه شريفه بيانگر آن است كه عذاب سهمگينى كه به آن اشاره رفت، بدينصورت است كه در روز رستاخيز، چهره مردم با ايمان، سپيد و درخشنده و چهره كفرگرايان و گناهكاران تيره و تار است. آنان به پاداش ايمان و كردار شايسته و يگانگى و همدلى خويش در دين، بدانصورت مى‏شوند و اينان نيز به كيفر گناه و كفرشان، بدينصورت.
«فامّاالذّين اسوّدت وجوههم اكفرتم بعد ايمانكم»
پس به سيه‏رويان گفته مى‏شود: آيا شما پس از ايمان به خدا و پيامبر و جهان بازپسين، كفر ورزيديد؟!
درمورد اين گروه، ديدگاهها متفاوت است:
1. به‏نظر بعضى از مفسّران، اينان كسانى‏اند كه به زبان ايمان آوردند، امّا دلهايشان كانون نفاق بود و به مقرّرات عمل نكردند.
2. و به‏عقيده برخى ديگر، منظور همه كفرگرايان است؛ چرا كه تمامى آنان در عالم ذر و براساس فطرت توحيد، ايمان آورده و آنگاه در زندگى از پذيرش حقّ و ايمان به توحيد و تقوا سر باز زده‏اند؛ كه قرآن گواه اين نكته است.(183)
3. عدّه‏اى برآنند كه اينان، اهل كتابند؛ همانان كه پيش از ظهور اسلام و پيامبر، با دريافتِ نويدِ آمدنِ آن حضرت و نشانه‏هاى او از پيامبران و كتابهاى آسمانى خويش، به وى ايمان آوردند و در انتظارش نشستند، اما پس از آمدن آن حضرت، به او كفر ورزيدند.
4. و از امير مؤمنان آورده‏اند كه فرمود: «انّهم اهل‏البدع والأ هواء من هذه الاُمّه.»(184) (منظور، هواپرستان و بدعتگذاران و گناهكاران از همين امّت هستند). از پيامبر گرامى در اين باره روايت كرده‏اند كه فرمود: به خدايى كه جانم در كف قدرت اوست، سوگند كه در روز رستاخيز گروهى در كنار حوض كوثر بر من وارد مى‏شوند كه من با ديدن نزديك‏شدن آنان، خود را براى ديدارشان آماده مى‏سازم، امّا از سوى پروردگارم پيام مى‏رسد كه «هان اى پيامبر من! مگر نمى‏دانى كه اينان پس از ايمان چه كردند و چگونه به شيوه جاهليت باز گشتند؟!» 5. و «باهلى» بر اين عقيده است كه منظور از گروه سيه‏رويان، «خوارج»اند. و سپس براى تأييد نظر خود، از پيامبر روايت مى‏كند كه فرمود: گروهى بسان بيرون‏جهيدن تير از كمان، از دين و ايمان خارج مى‏شوند و كفر مى‏ورزند.
«فذو قوا العذاب بماكنتم تكفرون»
پس به كيفر آنكه كفر مى‏ورزيديد، طعم تلخ اين عذاب خفّت‏بار را بچشيد
منظور از «چشيدن» در اين آيه شريفه، گرفتارآمدن به سرنوشت شوم و كيفر دردناكى است كه خود براى خويش ساخته‏اند.
سپيدرويان نيك‏بخت‏
در مورد اين گروه نيك‏بخت و سرفراز مى‏فرمايد:
«و امّاالّذين ابيضّت وجوههم ففى رحمةاللّه هم فيها خالدون»
و امّا سپيدچهرگان به رحمت و بخشايش خدا وارد مى‏شوند؛ و در آن جاودان خواهند ماند
منظور از سپيدرويان، مردم باايمانند؛ و رحمت خدا نيز پاداش پرشكوه يا بهشت پرطراوت و زيباى او است. همچنين تكرار «فى» نشانگر آن است كه آنان به رحمت خدا وارد مى‏شوند و براى هميشه در آن ماندگار خواهند بود.
در اين آيه شريفه آفريدگار هستى پاداش عمل شايستگان را «رحمت» ناميده است؛ چرا كه «رحمت»، نعمتى است درخور سپاس گزاردن؛ و هر نعمتى نيز تفضّل و بخشايش خداست، زيرا خود تكليف كه دليل و مايه پاداش و رحمت خداست، تفضّل است و پاداش آن نيز اگرچه انسان سزاوار آن باشد، برخاسته از لطف و فضل خداست.
منظور از سپيدى چهره مؤمنان و شايسته كرداران، اثر شادمانى و برافروختگى و درخشش چهره‏ها در رسيدن به بهشت زيباى خدا و دريافت پاداش شكوهمند الهى است؛ و مقصود از سياهى روى گناهكاران و آلودگان نيز آثار اندوه عميق و درد و رنج طاقت‏فرسايى است كه با ديدن دوزخ و عذاب سهمگين، در چهره‏هاى آنان پديدار مى شود.
* * *
در هفتمين آيه مورد بحث در اشاره به بحث‏هاى گذشته و جمع‏بندى آنها مى‏فرمايد:
«تلك آيات‏اللّه‏نتلوها عليك بالحقّ و مااللّه يريد ظلماً للعالمين»
اينها آيات خداست، كه بحق بر تو مى‏خوانيم؛ و خداوند هيچ ستمى براى جهانيان نمى‏خواهد
منظور از «آيات» در اين آيه شريفه، دليلهاى روشن و نشانه‏هاى قدرت خداست؛ و مقصود از «ستم‏نخواستن پروردگار» اين است كه خداوند نه عذاب و كيفرى را متوجّه كسانى كه درخور آن نباشند، خواهد ساخت و نه از ميزان پاداش عادلانه آنان خواهد كاست؛ چرا كه ستم‏رواداشتن، يا برخاسته از نادانى و ناآگاهى ستمكار به زشتى ستم است و يا برخاسته از نيازى است كه به بيدادگرى و حق‏كشى دارد تا بدانوسيله زيانى را از خود دفع و سودى را به‏سوى خويش جلب كند، و مردم خردمند و باايمان مى‏دانند كه خدا از جهل و نياز و هر نقص و عيبى پاك و منزّه است. راستى چگونه ممكن است خداوند به بندگان خويش ستم كند، درحاليكه خود همه را آفريده و اين همه نعمت را به آنان ارزانى داشته و نعمتهاى گران و برترى نيز در بهشت پرطراوت برايشان آماده ساخته و آنها را در گرو ايمان و عمل شايسته قرار داده است؟!
* * *
و در آخرين آيه مورد بحث قرآن در ترسيم دليل بى‏نيازى خدا از ستم و بيداد را اين‏گونه ترسيم مى‏كند:
«و للّه ما فى‏السّماوات و ما فى‏الارض و الى‏اللّه ترجع‏الامور»
و آنچه در آسمانها و زمين است، از آنِ خداست و همه كارها به‏سوى‏او باز گردانده مى‏شود.
به‏اعتقاد جمعى از مفسّران، منظور از «بازگشت همه كارها به‏سوى اوست» اين است كه تمامى پديده‏ها طبق قانون مرگ و فنا، ازميان مى‏روند و خداوند دگر باره آنها را براى پاداش و كيفر زنده مى‏سازد.
و عدّه‏اى ديگر معتقدند مقصود اين است كه خدا در اين جهان، نوعى توان و اختيار تصرّف در كارها را به بندگانش داده است؛ امّا در آخرت، همه اينها زوال مى‏پذيرد و تمامى امور تنها به‏سوى او بازگردانده مى‏شود.
شايان ذكر است كه در اين آيه شريفه بدان دليل جاى «اليه»، «الى اللّه» بكار رفته است كه در درجه نخست هركدام از دو جمله بطور مستقل كامل باشند و ديگر اينكه با آوردن نام مقدّس «اللّه» بجاى ضمير، گراميداشتى صورت پذيرفته باشند.
پرتوى از آيات‏
در آيات هفتگانه‏اى كه تفسير آنها از نظرتان گذشت، درسها و پيامهاى انسانساز بسيارى است كه به برخى از آنها بطور فشرده اشاره مى‏رود و پرتوى از آنها ترسيم مى‏گردد:
1. فراخوان قرآن به سوى پروا پيشگى‏
در كران تا كران قرآن شريف و نيز در انبوهى از روايات، روى پرواى از خدا در ابعاد فردى، خانوادگى، اجتماعى، سياسى، اخلاقى، اقتصادى و حقوقى تأكيد شده و از بى‏پروايى و بى‏تقوايى بشدّت برحذر داشته شده است. در آن آيات و روايات، پرواى از خدا، عامل فلاح و كليد نجات و راز نيك‏بختى و رمزِ رسيدن به بهشت دنيا و آخرت عنوان شده و بى‏پروايى، مايه تيره‏بختى و روسياهى و ذلّت و حقارت و انحطاط فرد و جامعه و خانواده. يك نمونه آن، آيه مباركه‏اى است كه مى‏فرمايد: اتقوالله حق تقاته(185) هان اى ايمان‏آوردگان آن گونه كه شايسته و بايسته است پرواى خدا را پيشه سازيد.
پرواى راستين آن است كه در همه حال و تمامى فراز و نشيبها، در اوج قدرت و حضيض ناتوانى، در اوجِ داشتنِ امكانات و در فقر، در جوانى و پيرى و در آشكار و نهان، باشد؛ و اى كاش مدّعيان ايمان و اسلام، پيام اين آيه شريفه را دريافت مى‏داشتند و پرواى خدا را اينچنين رعايت مى‏كردند!
2. به سوى اتحاد
درباره اتّحاد و يكپارچگى، از ديرباز بسيار سخن گفته و كتابها و مقاله‏هاى زيادى نوشته‏اند؛ امّا براستى كه هيچيك از آنها به زيبايى اين آيه شريفه، مردم را به اتّحاد فرا نخوانده، و هيچ اصلاحگرى بسان پيشواى بزرگ توحيد، با همه وجود به سوى آن گام نسپرده است.
قرآن فرمان مى‏دهد كه : «واعتصموا بحبل‏اللّه جميعاً و لاتفرّقوا...»(186) و همگى به اصل توحيد و ريسمان خدا چنگ زنيد و متفرق نشويد). چنانكه پيداست، در اين آيه مباركه محور خداست، نه چهره‏ها و شخصيتها و زورمداران و زراندوزان و انحصار گران قدرت، تا بجاى خدا آنها را بپرستند.
پيامبر گرامى فرمود:
«المؤمن للمؤمن كالبنيان يُشيد بعضه بعضاً...»(187)
تك تك مردم باايمان و جامعه پرواپيشه نسبت به يكديگر، همچون اجزاى يك بناى پرشكوه هستند كه هر ذرّه و جزئى ، جزءِ ديگر را پاس مى‏دارد.
3. دعوت به ارزشها و هشدار از ضدّارزشها
دو برنامه ارزشمند دعوت به ارزشها و هشدار از ضدّارزشها، درواقع سلاح معنوى و انسانى و مسالمت‏آميز توده‏ها براى دفاع از حقوق اساسى خويش در برابر دولتها و صاحبان امكانات است؛ نه اينكه قدرتمداران افزون بر دراختيارگرفتن قدرت و امكانات، با اين عناوين نيز امكان نفس كشيدن و آزادى بيان و قلم و دعوت و دفاع را از آنان بگيرند.
از همين ديدگاه است كه رسول اكرم مى‏فرمايد: بهترين و مفيدترين مردم در جامعه، كسى است كه از همه بيشتر امر به معروف و نهى از منكر كند و پرواى خدا و خشنودى او را از همه بيشتر مدّ نظر داشته باشد و با همه وجود در راه اصلاح مردم بكوشد.
و امير مؤمنان(ع) مى‏فرمايد:
«و امّا اعمال البرّ كُلّها والجهاد فى سبيل‏اللّه عندالامر بالمعروف والنّهى عن‏المنكر الّا كنفثه فى بحر لجىّ.»(188)
همه كارهاى شايسته و جهاد خالصانه در راه خدا، درمقابل اثرهاى شگرف امر به معروف و نهى از منكر واقعى و دقيق و حساب‏شده و هدفدار، همانند آب دهان دربرابر امواج دريايى پهناور و بيكرانه است.
و آيات و روايات ديگرى كه نشانگر نقش سرنوشت‏ساز اين دو برنامه پرشكوه و آزادمنشانه اسلامى و قرآنى است و نيز بيانگر اين حقيقت كه اگر اين دو دستور اجتماعى بخوبى پياده شوند، هم از حقوق انسانها پاس داشته مى‏شود، هم مقرّرات خدا پياده مى‏شود، و هم شرارت و فتنه و تباهى آشكار و نهان ازبين مى‏رود.
آرى؛ اين دو برنامه، ضامن اجراى قوانين و دميدن روح در پيكر تمامى مقرّرات انسانى و اخلاقى است.


منبع: تبیان


تعداد بازدید از این مطلب: 376
موضوعات مرتبط: مذهبی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








********به وبلاگ من خوش آمدید********* خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم . آمین یا رب العالمین


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود